مکثی بر مراتب نفس

ساخت وبلاگ
نفس, موجود شناخته ناشده [2]
مکثی بر مراتب نفس
_________________
مراحلی که نفس آدمی آنرا می پیماید در قرآن کریم سه مرحله آمده است
1. مرحله الاماره بالسوء، مرحله ای که در آن نفس بسیار امرکننده به سوء و منکر است؛ مرحله ای است که نفس خوبیها را زشت، و زشتیها و بدیها را خوب و آراسته می بیند.
إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ. (یوسف/53)
2. دوم مرحله ای که در آن مرحله نفس نه خیلی شدید متمایل به دست یافتن به بدیها می باشد و نه مرحله ای است که نفس اطمنان و آرامش و سکون یافته است؛ این مرحله ای است که برای انسان زمینه ای دست یافتن به گناه و عصیان و بدیها مساعد می شود نه کاملا متمایل و عاشق به انجام گناه است و نه نفس اش در این هنگام کاملا مطمئنی است که از گناه نفرت داشته و از آن فرار کند و دست به آن نزند یعنی در این هنگام، در یک.حالتی قرار دارد که گویی از دو جهت بر این مسکین فشار آورده می شود؛ از یک جهت، کشش و میل به انجام گناه را دارد و از جهت دیگر، یک نوع بدبینی و نفرت و ترس از دست زدن به آن را دارد، اما، بالآخره، اکثراً، تمایل به انجام گناه را نسبت با آن نوع روحیه ای بدبینی و انزجار و ترس ترجیح می دهد و عملا مرتکب به انجام آن می شود و بعد از انجام آن یک نوع ملامتی و پشیمانی از دل احساس می کند و از درون شخصیت خود را ملامت و سرزنش می کند و بعضا تصمیم میگیرد که ابداً بار دیگر دست به چنین کار نمی زند اما متأسفانه دوباره، بلکه بار بار، به انجام آن مرتکب می شود و در هر بار تصمیم به ترک می گیرد...(لوّامه) وَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلنَّفۡسِ ٱللَّوَّامَةِ. (قیامة/2)
3. مرحله ای سوم مرحله ای مطمئنه است که در این مرحله نفس به مقامی رسیده است که کاملا زشتیِ گناه و عصیان و فحشا و تجاوز و تعدی برایش نمایان گشته و هر چیزی زشت به اندازه ای زشتی اش برایش زشت و بد جلوه می کند و نه تنها خود دست به اعمال زشت و بد نمی زند بلکه در مقابل، زشتیِ گناه و تجاوز و رزالت انفس دیگر در پیشگاه او بزرگ به نظر می رسد و عملا در برابر آن قیام می کند و با پای جان می ایستد و از حق و مظلوم دفاع می کند و ازعدول انفس از راه خوبیها و سلامتی ها و از زیرپاشدن حق و ارزشها و حقوق مظلوم رنج می برد و در دنیا آخرین هدف اش مقابله و جهاد در برابر زشتیها و بدیها و بدکنشتی ها است و بس. (مطمئنه). يَٰٓأَيَّتُهَا ٱلنَّفۡسُ ٱلۡمُطۡمَئِنَّةُ. (فجر/27)
سوال اینجاست که سرشت و طبیعت انسانها تمام شان یک نوع است، تمام آنها فرزندان آدم اند پس علت اختلاف نفس ها در وجود ایشان چه است؟
چرا نفس یکی لوّامه است و از دیگری مطمئنّه و از آن دیگری امّاره؟
برای شرح این مطلب نیاز است عوامل تأثیر گذار دیگری در وجود آدمی غیر از نفس که آن عوامل دیگر، در حصه ای اختلاف صفات و کیفیت نفس ها تأثیرگذار است، بیان شود. در کنار نفس، چند عامل دیگر چون روح، ملک و شیطان و مغز و عقل وقلب و غذا های روح و نفس در ساختن شخصیت آدمی نفش به سزایی دارد و هر کدام با نفس و تغیر کیفیت و صفات و حالات آن رابطه ای زنجیری دارند که هر یک آنها، در تزکیه و تهذیب نفس و ت5پغیر مراحل نفس رُل اساسی و کلیدی بازی می کند.
انسان در کره خاکی زمین موجودی است متمایز از تمام موجودات این زمین، انسان اصلاً موجودی است از عالم بالا و قدسی که مأوی و مکان اصلی اش آن بالا است و در این کره خاکی جهت امر بزرگی یعنی خلافت زمین از جانب خدا هبوت نموده است. رسالت او به معنای خاص عبادت است و از مقتضیات عبادت خدا، تعمیم عشق و عدالت و برادری و برابری و تمدن و امنیت آفرینی در زمین، بندگی و دلدادگی بندگان با خدا، اخلاص و خلوص سازی نیّات و اقوال و اعمال صرف برای خدا، توکل و تواضع نسبت به خدا و...می باشد و از آنجای که ذات و صفات حسنی خدا ایجاب این را می کرد که از میان انسانها، کسانی شان که عملاً از عهده ای خلافت و عبادت او خارج می شوند در بدل جهاد وکوشش و ایثارگری شان که در این راه متقبل می شوند، پاداش، و برای کسانی شان که از عهده مسئولیت و رسالت خویش که بعد از تعهد و میثاق محکم با او که در عالم ارواح بسته اند، شانه خالی می کنند، سزا و جزا و مکافات دهد، بناءً خدا برای انسان هم استعداد و تمایل و کشش و عشق به خوبیها و محاسن و نیکیها ها را داده است و هم استعداد و لیاقت و تمایل به گناه و بدیها و زشتیها را. خداوند در فطرت انسان جوهری را گذاشته است که خواص و کمال آن حق پرستی و عدالت دوستی و نیکی پروری و عشق به نیکیها و خوبیها است و همچنان در فطرت او جوهری را گذاشته است که متمایل و عاشق و دوستدار به زشتیها و بدیها و بدکنشتی ها. امتحان و ابتلاء وقتی صورت می گیرد که ممتحَن اختیارِ انتخاب را داشته باشد، اختیار انتخاب وقتی میسّر است که در مواد و چیزهای مورد انتخاب ( موادی که انتخاب آن از میان مواد دیگر سبب موفقیت می شود و همچنان موادی که انتخاب آن زمینه ساز ناکامی انسان است) منطقی در کار باشد و ممتحَن (شخص مورد امتحان قرارگرفته) به هر دو طرف کشش و تمایلی داشته باشد و بخاطری منطقی یکی را با وجود که ظاهراً خوب و مفید و به نحوی با لذت به نظر می رسد رها کند و دیگری را که ظاهرا در آن لذت و بهره ای آنی دیده نمی شود انتخاب کند. اگر فرض به این باشد که در اختیار انسان عاقل و بالغ توته ای از سنگ گذاشته شود و خشتی از طلا و موضوع موفقیت امتحان هم انتخاب طلا باشد و از ناکامی انتخاب توته ای از سنگ، معلوم دار است که تمام مردم خشتی طلا را انتخاب می کنند و ناکامی به سراغ هیچ یک گذر نمی کند. پس این امتحان و ابتلاء اگرچه اختیار در آن بود، یک امتحان پوچ و بی معنی و بی نتیجه ای بیش نیست؛ پس خدا برای این که ابتلاء معنی دار باشد و اشخاصی که در بوته امتحان قرار می گیرند، قهرمان باشند و بزرگ مردی و عظمت شان نمایان شود و اشخاصی که پست هستند و بی مقدار و ناسپاس، حقیقت وجودی شان دیده شود، زمینه ای امتحان را طوری مساعد ساخته است که چیزهای که بوسیله آن امتحان گرفته می شود را طوری قرار داده است که شخص ممتحَن از درون تمایل و کشش به هر دو نوع چیزها دارد و برای انتخاب هر دو محرک و مشوِّق و دکته کننده ای قرار داده شده است، برای یکی لذت آنی و تمایل و کشش و محبت درونی به انجام آن -اگر چیز غیر مرئی باشد- و به دست یافتن به آن -اگر چیزی مادی باشد- داده است و برای دیگر، همچنان تمایل و محبت باطنی داده است و لذتی داده است که بعد از تجربه درک می شود و پاداش و دستمزد آن به آینده ای دور وعده داده شده است, منطقی انتخاب چیزی که سبب کامیابی می شود این است خدا به انسانی که مورد امتحان قرار گرفته است, می فرماید ای انسان ما به تو فلان و بیمدان نعمت را ارزانی داشته ایم و اگر نعمت های مرا که به تو بخشیده ام را بشماری حساب کرده نمی توانی, پس من در مقابل این نعمت هایم از تو یک چیز را می خواهم و تو را امتحان می کنم که آیا به پاس احسانات و پرورش من, بخاطر عبادت من و کسب رضایت من از همه چیزهای که ظاهرا میل آن در وجود تو گذاشته شده و از آن لذتی می بری, ترک می کنی یا نه آیا با این عمل ات سپاسگذر احسانات و نیکیهای من هستی یا نه؟ اگر بودی من در سرای ابدی به پاس قدردانی و قدرشناسی تو چیزی برایت مهیا ساختم که نه چشمی او را دیده و نه گوشی او را شنیده و نه در ذهنی خطور کرده و آن سرای جنَت طیَبه است و رضایت من و...
آن جوهری متمایل به نیکها و خوبی ها چکیده ای از عالم بالا یعنی روح است و از بدیها همان نفس. روح انسان کاملا متمایز از ارواح سایر زنده جان هاست؛ روح حیوانات و سایر زنده جانهای روی زمین صرف عامل حیات است اما روح انسانی در کنار عامل حیات بودن، عامل خیر و وسیله ای شناخت و معرفت است. عامل و محرک خیر بودن روح از آن جهت است که روح انسان برخلاف ارواح دیگر، نسبت اش به جانب خدای می شود که دارای اسما و صفات حسنی چون عادل، شاکر و شکور، محیب و ودود، رحمان و رحیم و غفور، حق خواه و حق دوست، قهار و جبار و منتقم، دشمن ظالم و کافر و فاسق و فاجر و دروغگو تعنه زن و...است، بناءً انسان از جهت این که روحی از جانب خدا بدو دمیده شده است متمایل به تمام محاسن و نیکیها و زیبایی ها است. « فَاِذَاسَوَّيتُهُ وَ نَفَختُ فِيهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ » ( سورۀ ص/ آیۀ 72 ) .
" پس چون به بادی او سامان دهم و از «روح» خود در او بدمم، سجدهكنان براى او [به خاك] افتيد."
همين صفات قدسی روح است که انسان فطرتاً متمايل به نيکوئی ها و خير انديشی ها ميباشد . و از هر عمل پسنديده چه مالی باشد ، چه جانی چه زبانی احساس لذت ميکند و يکنوع آرامش درونی را بعد از انجام هر عمل نيک چه کوچک ، چه بزرگ در باطن خود احساس مينمايد .
برای هر کدام این تمایلات و کششهای دو جهتی، خداوند متعال مشوِّق و ترغیب کننده ای از موجود مستقلی داده است که لحظه ای از وجود انسان دور نیستند، و رویهمرفته با هر انسان در ارتباط دايمی با تلقينات خير و نيک و با وسایش شر و بدیها هستند.
تشویق و ترغیب کننده به انجام کار های خوب موجود قدسی بنام ملک می باشد که در 74 آیت قرآنی یاد شده است و ترغیب کنند به کار زشت و بد موجودی شریر بنام شیطان می باشد که در قران از آن در بیش از 156 آیت تذکر رفته است.
ملک بعنوان همکار روح هميشه در تلاش است تا انسان را از باطن تشويق به کار های خير نمايد . و البته تشويقات اين موجود غير مرئی در باطن منوط است به قدرت روحی و صفات معنوی در هر انسان يعنی بهمان پيمانه ايکه قدرت روحی در باطن انسان عالی و عاليتر شود بهمان اندازه الهامات ملکی در باطن بيشتر و حاکم تر شده ميرود . بطوريکه از گفتار و کردار چنين اشخاص جز خير خواهی و نيکوئی برای خود و بيگانه کاری نا بجا بملاحظه نميرسد.
شیطان همکار نفس در رذايل اخلاقی و ساير اعمال مخالف قوانين مدنی و شرعی می باشد، چه اين موجود از آنجا که دشمنی آشکارا به آدمیزاد دارد و از آنجا که اميال باطنی و غرايز نفسانی آدمی را بخوبی ميشناسد سعی ميکند برای از پا در آوردن انسان و اغفال او مطابق به حال و احوال باطنی اش وسوسه های غير مشروعی را ايجاد نمايد و او را به بيراهه بکشاند .
يا بعبارۀ ديگر با تقويۀ قوای نفسانی وسوسه های شيطانی بحدی در قلوب مغلوبين نفس جاری ميگردد که کليه قول و عمل اينچنين اشخاص کاملاً به تلبيسات شيطان متکی بوده و به محور منافع شخصی چرخيده و تأمين اميال فاسد نفسانی و شهوانی غايۀ نهايی زندگی ايشان محسوب گشته و برای بر آورده شدن و بدست آوردن اين آرزو های خبيث پريشانی و سر گردانی و حتی تباهی اشخاص و اقوام و ملت ها بنظر شان بی ارزش جلوه مينمايد .
شیطان و ملک از داده های مغز که در حقیقت آرشیف و ذخیره گاه تمام شناخت و برداشت های انسان است، استفاده می کند؛ شیطان از مزخرفات و غلط فهمی ها و کج فهمی های که در مغز ذخیره شده است استفاده می کند و ملک از حقایق و واقیعت ها و ارزشهای که در مغز از مشاهدات و تجارب و مطالعات عینی و نقلی ثبت است استفاده می کند.
مجموعۀ خصوصيات روحی و نفسی هم چنان جريان های الهامات ملکی و وساوس شيطانی بطور متداوم و بدون وقفه بر قلب انسان ها جاری ميباشد . يعنی که هر ميل باطنی به سوی خير در انسان از قلب ميخيزد و آتش هر علاقمندی به شر نيز از قلب زبانه ميکشد . همينطور اگر دقيق باشيم همه گفتگو های بکن مکن و بگو مگو و غيره در امور خير و شر در قلب جاری است .
پس با درنظرداشت این مقدمه می توان گفت که نفس انسان وقتی می تواند مراحل اولی و دومی (اماره و لوامه) خود را بپیماید و به مقام اطمنان نفس یعنی نفس مطمئنه برسد که انسان شناخت دقیق و علمی از محرکات و عوامل تأثیرگذار باطنی خویش در حصه ای سلامت سازی نظام باطنی اش داشته باشد، روح خویشتن را با جذب الهامات ملک و با طاعات با قید و شرط و بی قید و شرط چون ذکر خداوند ( ج ) و تماشا و تقکر در مصنوعات دنيا، منور و قوی و بسازد. يعنی جمال و کمال و صانعيت خداوند (ج) را در مصنوعات او ديدن و آنرا به مرتبۀ ايمان در قلب جای دادن و بالاثر حالات عجز و شکر را در خويش احساس کردن و در نتيجه خدمت بخلق الله را برای جلب خوشنودی خداوند به غرض اعلای کلمة الله نمودن و در مقابل مشکلات و مصائب راه حق صبر کردن و بدون کدام تزلزل به عقيدۀ راسخ توکل بر خدا (ج) داشتن بطور عمده از فراورده های غذای روح باشند، و از اغذیه های غیرمرئی که باعث رشد و قوت نفس می شود چون حرص بيجا ، تفاخر به لباس ، سيما ، مسکن و غيره رذايل اخلاقی خویشتن داری کند. قابل یادآوری است که به هر اندازه ای روح قوی و مصفی شود، نفس و هوی و خواهشات آن ضعیف می شود و برعکس به هر اندازه ای نفس با غذاهای نامرئی اش؛ یعنی هر نوع نیت و عمل قولی و فعلی زشت و خلاف شرع قوی و قویتر گردد به همان اندازه صفایت روح و تمایل و کشش آن بطرف نیکی ها و محاسن کم تر می شود، این حالتی است که اگر رشد نفس قوت یابد و با مرور زمان قوی تر گردد، روح انسان حالت مسخ شده را با خود می گیرد که در آن صورت در نظر انسان خوبیها و نیکیها و محاسن، بد و زشت و پلید و بی جا و بی مورد جلوه می کند و زشتیها، نیکو و پاک. اگر تقویه نفس با غذاهای نامرئی و بیجای آن بدین منوال ادامه یابد و روح با دست بازداشتن از هر خوبی قولی و فعلی (که در ظلی ایمان به خدا باشد) تیره تر گردد انسان حالت قوم لوط دیروز و جامعه غربی امروز را به خود میگرد که در آن صورت لواط و همجنسگرایی در نظر پسندیده و یک ارزش نیک می نماید.
وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ. إِنَّكُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ. " (اعراف/80-81)و لوط [را فرستاديم] وقتى كه به قومش گفت: آيا كار ناشايستى را كه كسى از جهانيان پيش از شما مرتكب آن نشده است، انجام مىدهيد؟ آرى شما از روى شهوت به جاى زنان با مردان مىآميزيد، آرى شما گروهى اسراف كاريد."
وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَخۡرِجُوهُم مِّن قَرۡيَتِكُمۡۖ إِنَّهُمۡ أُنَاسٞ يَتَطَهَّرُونَ. (اعراف/82) "و پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: ایشان را از شهرتان بیرون کنید، آنان مردمانی هستند که به از انجام دادن زشتی دوری می‌جویند!"
این در حقیقت همان مرحله اولی نفس (الاماره بالسوء) است که شخص مغلوب نفس زشتی و پلیدی و نا پاکی لواط را پاک و مستحسن می داند و این عمل را به خود یک نوع افتخار! می شمارد.
انسان به هر اندازه ای که در شناخت و سرکوبی هوی نفس مهارت داشته باشد و از آنرا عملا سرکوب بسازد و از غذاهای نامرئی و بیجا آن خویشتن را دور سازد و روح خود را با عبادت به معنای عام آن تقویه بخشد، نفس اش رو به اطمنان و سکون می کند و به مرحله مطمئه نزدیک تر می شود.
در کنار این دو، الهامات ملک و وسایش شیطان، از یک جهت با خود و از جهت دیگر هرکدام با روح و نفس ارتباط غیرمستقیم دارند. یعنی به هر اندازه ای که انسان با تزکیه نفس و تقویه روح، الهامات ملک را جذب کند، شیطان و وسایس او سرکوب و خنثا می شود و نفس اش مطمئن تر می شود و روح اش مصفی تر. و به هر اندازه ای که انسان با تقویه نفس همراه با غذاهای آن زمینه ای جذب وسوسه ای شیطان را به قلب خود بیشتر می سازد، الهامات ملک کم می شود و با تقویه نفس و جذب وسایس شیطان و سرکوب سازی الهامات ملک، روح تیره تر می شود و بی صفاتر و اینجاست که نفس با گذاشت زمان، از مرحله عالی و بالاتر به مرحله ای پایین تر و پست تر الی مرحله الاماره بالسوء نزول می کند.
اطمنان نفس یا عبارت دیگر، رسیدن به نفس مطمئنه نشانه ای کمال بنده گی (فادخلی فی عبادی)، کسب رضایت نهایی خدا (راضیّة) و یافتن دل و ضمیری است که از خدا کاملا راضی می باشد و هر گونه افعال و سنّت های کونی و تشریعی خدا در نزد بنده نهایت پسنده و سراسر حق است و عدل است و لطف است و رحمت و همچنان در سرای ابدی از عطا و بخشش بی حساب خدا راضی و خوشنود است. (مرضیّة)
يَٰٓأَيَّتُهَا ٱلنَّفۡسُ ٱلۡمُطۡمَئِنَّةُ. ٱرۡجِعِيٓ إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةٗ مَّرۡضِيَّةٗ. فَٱدۡخُلِي فِي عِبَٰدِي. وَٱدۡخُلِي جَنَّتِي.
تو ای نفس آرام یافته و مطمئنه! بسوی پروردگارت باز گرد در حالی که هم تو از او خوشنودی و او هم از تو خوشنود و راضی است، پس در سلک بنده گانم در آی، و در بهشتم داخل شو!
والسلام

کانون علمی- فرهنگی ربّانی...
ما را در سایت کانون علمی- فرهنگی ربّانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abdullahrashida بازدید : 281 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 14:32