نفس, موجود ناشناخته شده

ساخت وبلاگ

نفس فشرده یا جوهر زمین است.
اثبات این ادعا:
برای ثبوت پيدايش نفس از جوهر زمين اگر دقت شود مثالهای ذيل انشاءالله کافی خواهد بود .
به جمله فرآورده های زمين چون گندم ، جو ، جواری و حتی چرس ، ترياک و تنباکو و غيره ميلان فطری آدمی امريست مشهود که نميتوان از آن انکار کرد . اين خود ميرساند که تنها و تنها نفس آدمی متمايل است به هر فرآوردۀ زمين ولو چون ترياک کشنده و تنباکو تلخ و مرچ سوزنده و غيره هم باشد .
در حاليکه ساير حيوانات جز به چند دسته مواد خاص غذائی مطابق فطرت و نفس خودشان به مابقی محصولات کرۀ ارض توجه (ميلی) ندارند . آيۀ کريمۀ ذيل به اثبات ميرساند که نفس آدمی خلاصه يا فشرده جوهر زمين است : « وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ » ( المومنون/ 12 ) . ترجمه : به تحقيق آفريديم آدمی را از خلاصه يا فشردۀ گِل .
وظیفه نفس
- رسانیدن غذایی مهم و حیاتی بدن؛ نفس در تمام حجرات چنان نظارت دارد که ذره ذره ای آن را دیده بانی می کند.
- تشخیص و تفکیک غذاهای که در ترکیبات آن موادی است که بدن به آن نیاز دارد، نفس در بدن مانند لابراتوار تشخیص می کند که بدن یا جسم به چه چیز کمبود دارد، و به چه اندازه کمبود دارد. مثلا وجود ما کاربوهایدیت نیاز داشته باشد ما از وجود، نیاز به قند بیدا می کنیم و نفس جای اش را نشان می دهد که لبلبو، یا عسل، یا...نوش جان کن .
- این کمال نفس است که علماً و بطور اکادمیک تشخیص می کند که ساختار جسمی وبدنی انسان به چه چیز نیاز دارد و از چه طریق می تواند تغزیه شود. 
- با وجود آن، چون نفس فشرده ای زمین است تمایل به پستی ها و خوردن چیزهای دارد که کاملا بر ضد خوبی و سلامت روحی و جسمی اش است مانند خوردن تریاک و چرس و چلم و شراب و گل سرشوی...
- نفس انسان دارای هوی و خواهشات غیرمرئیی می باشد که به انسان تمایل و اشتها به انجام اعمال خبث و فسق و فحش و فجور از یک کار خورد تا سرحد شرک و کفر و در مقابل خدا قرار گرفتن می دهد. 
گويا اگر انسان توجه باين بُعد غير ضروری نفس نکند و آنرا مهار ننمايد ممکن است سبب سقوط آدمی در سياه چاه های خود خواهی ، ضلالت و گمراهی شود .
برای اثبات این ادعا چند تذکر قرآنی که حکایت از عملکرد فرد تا مجموع چند فرد و یک امت بزرگ دارد می آوریم که این نشان می دهد که واقیعا به چه اندازه انسان و انسانها و حتی ملتها که از اجتماع افراد تشکیل می شوند در گرو نفس و هوی نفسانی قرار میگیرند و با پیروی از نفس عاقبت شان را به کجا کشانده شده است:
وقتی که قابیل، هابیل را به قتل می رساند خداوند این عمل هابیل (قتل) را عمل زینت داده شده و از خواهشات و تسویلات نفس می داند. 
وَٱتۡلُ عَلَيۡهِمۡ نَبَأَ ٱبۡنَيۡ ءَادَمَ بِٱلۡحَقِّ إِذۡ قَرَّبَا قُرۡبَانٗا فَتُقُبِّلَ مِنۡ أَحَدِهِمَا وَلَمۡ يُتَقَبَّلۡ مِنَ ٱلۡأٓخَرِ قَالَ لَأَقۡتُلَنَّكَۖ... فَطَوَّعَتۡ لَهُۥ نَفۡسُهُۥ قَتۡلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُۥ فَأَصۡبَحَ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ.
"﴾ و خبر دو فرزند آدم را به راستى بر آنان بر خوان، چون [هر كدام] قربانىاى نذر كردند، كه از يكىشان پذيرفته و از ديگرى پذيرفته نشد. [آن ديگر] گفت: قطعا تو را خواهم كشت... ﴾ آن گاه نفسش كشتن برادرش را براى او آراسته [و ساده] جلوه داد، و او را كشت و از زيانكاران شد. (مائده27-30)
برادران یوسف علیه السلام، یوسف را لت و کوب می کنند و به چاه می اندازند و بالآخره به بهای کم می فروشند، وقتی که به نزد پدر باز می گردند برای این که عکس العمل بدر را از خود دفع کرده باشند و او قانع ساخته باشند که اینها نبودند که بچه ای معصومی را از پدر و پدر از جگرگوشه اش دور ساخته اند بلکه گرگ بوده است که مرتکب به چنین ظلم عظیم شده! با نیرنگ و فریب، لباسی را خون آلود می سازند ونزد پدر می آورند میگویند یوسف را گرگ بلعید با تظاهر به کذب، خود را تبرئه می کردند، یعقوب علیه السلام مرد حکیم و دانا، این عمل آنها (دور ساختن یوسف از پدر، شکنجه و تبعید یوسف و به سفره ای ماتم نشاندن یعقوب را) نتیجه و محصول زینت آرایی و خواهشات و هوی و اغواگری نفس آنها می داند. وَجَآءُو عَلَىٰ قَمِيصِهِۦ بِدَمٖ كَذِبٖۚ قَالَ بَلۡ سَوَّلَتۡ لَكُمۡ أَنفُسُكُمۡ أَمۡرٗاۖ فَصَبۡرٞ جَمِيلٞۖ وَٱللَّهُ ٱلۡمُسۡتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ. ﴾ "و بر پيراهنش خونى دروغين [براى يعقوب] آوردند. [يعقوب] گفت: [نه] بلكه نفستان كارى [ناشايست] را براى شما آراسته است. پس [پيشه من] صبر نيك است و بر آنچه بيان مىداريد، خداوند ياريگر [من] است."
داستان سامری، آنگاه که سامری گوساله را می سازد و مردم را به آن دعوت می کند –البته این دعوت اش بخاطری بود که به مقامی برسد که بالاتر و والاتر از موسی علیه السلام می باشد، یعنی او با ایجاد رسم و عقیده و آیین جدید، نفس اش میخواست رهبر و رهنما باشد و مردم بیرو و راهرو او- در این هنگام موسی علیه السلام از کوه سینا باز می گردد سامری را خطاب قرار داده با عصانیت شدید می گوید چرا مردم را گمراه ساختی، چرا بنی اسراییل را بعد از توحید، به شرک و گوساله برستی دعوت نمودی، چه شده ترا؟ سامری این عمل خود (گمراه سازی یک ملت و یک امت و تحریک خشم خدای عالمیان را بر آنها) زینت و زیبا سازی و تسویل نفس و میل و خواهش و فرمان نفس می خواند. 
قَالَ فَمَا خَطۡبُكَ يَٰسَٰمِرِيُّ. قَالَ بَصُرۡتُ بِمَا لَمۡ يَبۡصُرُواْ بِهِۦ فَقَبَضۡتُ قَبۡضَةٗ مِّنۡ أَثَرِ ٱلرَّسُولِ فَنَبَذۡتُهَا وَكَذَٰلِكَ سَوَّلَتۡ لِي نَفۡسِي.
"[آن گاه] گفت: اى سامرى، كار و بار تو چيست؟ گفت: به چيزى آگاه شدم كه [مردم] به آن آگاهى نيافتند. كه مشتى خاك از نقش پاى فرستاده [خداوند] بر گرفتم آن گاه آن را افكندم و بدينسان نفسم [اين كار را] برايم آراسته جلوه داد.
وقتیکه یوسف علیه السلام از زندان آزاد شد از شاه مصر جهت تبرئه خود خواست که از همسر عزیز مصر (زلیخا) استفسار کند که به کدامین گناه یوسف را به زندان انداختی، آیا واقیعا دست یوسف به فحشا دراز شده یا این تهمتی است که بر فرستاده ای خدا زده شده؟ وقتی شاه مصر از زلیخا می برسد که آیا واقیعا آنگونه ای که تو چهره ای یوسف را به مردم معرفتی نموده ای است، یا چیزی دیگری در کار است: زلیخا، به زبان خود اقرار می کند که نه یوسف بی گناه است و این من بودم ام که او را متهم به تجاوز و فحشا نمودم و سالها بی گناه در زندان انداختم. پس از آن، این گناه خود (تهمت و افترا بیامبر خدا، دعوت او به زنا و فحشا، زندان انسان معصوم، خدشه سازی و جعل شخصیت بیامبر خدا، خیانت در مقابل همسر، مکر و فریب با شوهر و با مردمان و...) را از جانب نفس می داند و خود اقرار می کند که نفس واقیعا بسیار امرکنند و فرمان دهنده و تشویق کننده و متمایل به زشتی ها است و قرآن هم این سخن او را مهر تأیید میگذرارد و برای این که در شناخت ما افزوده شود که نفس و نفس ما هم امرکننده و متمایل به زشتی است در قرآن آورده است.
وَمَآ أُبَرِّئُ نَفۡسِيٓۚ إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّيٓۚ إِنَّ رَبِّي غَفُورٞ رَّحِيمٞ.
"و نفس خود را تبرئه نمىكنم، به راستى كه نفس بد فرماست مگر وقتى كه پروردگارم رحمت آورد. كه پروردگارم آمرزنده مهربان است."
بعضی مفسرین به این نظر هستند که این آیت قول یوسف پیامبر است و جمهور مفسرین به این اعتقاد هستند که این قولی خود زلیخا است. به هر صورت، از هر کدام که باشد، باز هم در حقانیت این ادعا، ادعای فرماندهی نفس بسوی بدیها شکی وارد شده نمی تواند. اگر فرض کنیم که از یوسف باشد، پس نفس، انسان را اگرچه او یوسف بیامبر باشد به سوء و فحشا امر می کند، با فرق این که یوسف شایسته ای آن را پیدا کرده است که خداوند بدو رحم کند و از شرور نفس اش نجاتش دهد و اما زلیخا چون شایسته گی رحم خدا به آن اندازه ای که از این هم زشتی های که به آنها جامه عمل پوشاند، نجاتش بدهد، نیافته است، بناء عملا اسیر هوی و خواهشات و فرمان نفس شد.
نفس جوهری وجودی بدن انسان است که در آن، تمام کشش های بسوی رزالت و فحشا و فسق و فجور و بدکنشی ها و دوست داشتن آن جا داده شده است، که از آن میان، بطور نمونه، یک صفت زشتی که با نفس سرشته شده است را می آوریم.
وَأُحۡضِرَتِ ٱلۡأَنفُسُ ٱلشُّحَّۚ وَإِن تُحۡسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا. (نساء/135)
و نفس ها همواره در معرض بخل قرار دارند و اگر نيكى كنيد و پروا داريد بدانيد كه خداوند به آنچه مىكنيد، آگاه است.
وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ. (الحشر/9) 
" دهند و كسانى كه از آز نفس خويش مصون باشند، اينانند كه رستگارند"
هدف از آفرینش نفس انسانی، در وجود انسان
1. چون خدا انسان را بخاطر شناخت که محصول آن عبادت است، خلق کرده بناءً برایش نفسی داده است که تمام زیبایی ها و خوبی ها و لذت ها را می تواند کسب کند و از تمام نعمت های روی زمین می تواند لذت ببرد و بهره مند شود، انسان با کسب این همه لذتها و زیبایی ها، قدرت و جمال و کمال و رحمانیت و ودودیت و صمدیت خدا را درک می کند و به عظمت و بزرگواری او پی می برد و بخاطری رسیدن به او، عبادت اش را به آن معنای عام آن ادا می کند.
2. چون انسان بخاطر ابتلاء و آزمایش خلق شده است بناء خداوند جل جلاله برایش جسم عالی قرار داده و نفس اش را طوری آفریده است که به هر نوع غذا، چه حلال و چه حرام، تمایل و اشتها دارد و از آن لذت می برد و از تمام فرآورده های روی زمین استفاده کرده می تواند بکند و برایش معده و جهاز هاضمه ای داده شده است که می تواند هر نوع غذا را هضم کند. پس انسان است که از نفس اش که متمایل و دوستدار و بعضا عاشق به هر غذای مرئی و غیرمرئی است و مانند یک گرگ درنده ای سرکش است، صرف از چیزهای استفاده می کند خدا استفاده ای آنرا تجویز نموده است و از چیزهای که خدا، از استفاده آن باز داشته است اگرچه که نفس اش دوست دارد که بکند و متمایل به انجام آن است خودداری می کند و امتناع می ورزد.

تزکیه ای نفس به معنی سرکوبی نفس نیست، انسان می شود از تمام نعمت های روی زمین به شرط این که از راه حلال با پول حلال بدست آمده باشد به مثابه این که خوردن و لذت بردن و دیدن آن باعث درک جمیع کمالات خدا می شود و با این درک خدا را خوبتر می شناسد و بهتر عبادت می کند، می تواند استفاده کند و لذت ببرد. اما چیزی که باید سرکوب شود، آن هوی و خواهشات بی جا و بی مورد نفس است.
وَأَمَّا مَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ. فَإِنَّ ٱلۡجَنَّةَ هِيَ ٱلۡمَأۡوَىٰ. "....و امّا كسى كه از ايستادن در حضور پروردگارش بيمناك بوده باشد و نفس را از هوى و هوس باز داشته باشد."
خداوند در این دو آیت، سرفرازی و سعادت بشر را در کنار ایمان، تزکیه نفس یعنی سرکوبی هوی و خواهشات ضدانسانی و ضد خدایی نفس می داند.
از الزامات شناخت، ایمان است، و از الزامات ایمان، ترس از خدا جل جلاله است و از الزامات ترس خدا، تزکیه ای نفس و باز داشتن آن از هوی و هوس و خواهشات اش می باشد.
خداوند متعال در سوره شمس یازده بار سوگند می خورد که به تحقیق کسی که نفس اش را تزکیه کرد کامیاب و رستگار گشته است و کسی که نفس اش را آلوده ساخته است نومید و ناکام و نامراد گشته است.
.... وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا. فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا. قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا. وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا.
"....و به نفس [انسان] و آنكه به آن سامان داد. و به هر نفسى نافرمانى و پرهيزگارىاش را الهام كرد. كسى كه آن را پاك داشت، رستگار شد. و كسى كه آن را فرومايه داشت، زيانكار شد."
خداوند متعال پس از تذکر عاقبت تزکیه و آلوده نمودن نفس، عملکرد قوم ثمود را می آورد که نفس آنها (قوم ثمود) به ایشان کشتن و از پا در آوردن شتر خدا (ناقة الله) زینت می دهد و زیبا جلوه می دهد و آنها را متمایل به عقر آن می سازد، و آنها هم با پیروی از هوی نفس و خواهشات آن شتر را از پا در می آورند و غضب و قهر و عذاب دردآور و عظیم و مهین خدا را بر خود حلال میسازند و خدا هم از عاقبت آن حراسی به خود راه نمی دهد راستی چرا بدهد!
كَذَّبَتۡ ثَمُودُ بِطَغۡوَىٰهَآ. إِذِ ٱنۢبَعَثَ أَشۡقَىٰهَا. فَقَالَ لَهُمۡ رَسُولُ ٱللَّهِ نَاقَةَ ٱللَّهِ وَسُقۡيَٰهَا. فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمۡدَمَ عَلَيۡهِمۡ رَبُّهُم بِذَنۢبِهِمۡ فَسَوَّىٰهَا. وَلَا يَخَافُ عُقۡبَٰهَا.
" قوم ثمود از روى سركشى خود [آن را] دروغ انگاشتند. هنگامى كه نگونبختترين آن [قوم] بر خاست. و فرستاده خدا به آنان گفت: ناقه [آفريده] خدا و آبشخور آن را به حال خود وا گذاريد. پس او را دروغگو انگاشتند، آن گاه آن [ناقه] را پى كردند سپس به سزاى گناهانشان، پروردگارشان بر آنان كيفر نازل كرد و آن [كيفر را بر آنان] يكسان اعمال داشت. و [خداوند را] از فرجام آن [كيفر] باكى نيست."
و صلی الله علی خیر خلقه محمد و علی آله و اصحابه و من اتبعه الی یوم الدین

کانون علمی- فرهنگی ربّانی...
ما را در سایت کانون علمی- فرهنگی ربّانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abdullahrashida بازدید : 181 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 14:32