حماسه ای حسینی مظهر بندگی

ساخت وبلاگ
انسان در عالم بالا نائب و خلیفه ای خدا در روی زمین تعین شد، نیابت وخلافت برای انسان اراده، وقدرت عصیان وتسلیم را به ارمغان آورد. انسان در عالم بالا و در محضر فرشتگان موجودات مقدس و نورانی و در محضر ابلیس موجودی که مبداء آفرینش وی آتش و سوزندگی و تن درندهی بود، به حیث خلیفه ی خدا در روی زمین تقرر حاصل نمود. خلافت، مقام و منزلتی که فرشتگان و شیطان برای رسیدن به آن غبطه می خوردند. مقام و منزلتی که صاحب و مالک آنرا مسجود فرشتگان و ابلیس قرار داد. فرشتگان از آنجای که موجودات آگاه و زیرکی بودند سر به تسلیم امر خدا گذاشتن و به آدم که وقعی برای وی قائل نبودند، سجده کردند. فرشتگان سجده کردند آنگاه که درک کردند از یک جهت امر خدا قطعی و مفعول می باشد و از جهت دیگر، تمام خوبیها و بلند مرتبگی های آفرینش آنها (یعنی انتخاب خلقت فرشتگان از«نور» و خلقت انسان از «شیره گل» که بدین سبب خود را مستحق تر به نیابت از آدم می دانستند) از آن خدا می باشد. خدا خواست آنها را از نور بیافریند آفرید و آدم را ازخاک که این را هم خلق نمود. پس همان خدا، خدای نور و خاک، خاک را با بخشش علم و دانش و حکمت برتری و ارجعیت نسبت به نور خواست که بدهد، داد، حال (که گپ از این قرار است) سرپیچی و اعتراض ما ابلهی و حماقتی بیش نیست اما شیطان از جای که جاهل و احمق و نادان و خودخواه وشریر بود، از فرمان خدا با تکبر نا بجا و بی مورد و با گفتنِ «انا خیر منه، خلقتنی من نار و خلقته من طین» و گفتن «لا سمع لک و لا طاعة لک» پشت گردان و از عالم تسلیم وبندگی به عالم عصیان و سرکشی پا گذاشت. خداوند متعال هنگامی که انسان را جهت ایفای مسئولیت و امانت نیابت و خلافت که «ارداه، و قدرت عصیان و تسلیم» را با خود داشت به زمین گسیل نمود و بدو گوشزد نمود که ای آدم و ای بنی آدم! این امانت، یا سعادت قطعی جاودانه را به دنبال را دارد و یا شقاوت و بدبختی حتمی و جاویدانه را. آگاه باشید که این «اراده و قدرت» برای شما یا منجر به فساد و نقص و تباهی ابدی می شود ویا صلاح و کمال و سعادت جاودانگی. این «اراده وقدرت»، یا رحمت و شفقت و محبت و رضایت خدا را به ارمغان می آورد و یا لعنت و نفرین و عذاب و نامهربانی! و دشمنی و عداوت وی را. خداوند بنی آدم را گوشزد کرد که مورد کاربرد و استفاده ای این اراده و قدرت تنها و تنها دو راه و دو جهت می باشد که هر کدام آن آثار مختص به خود را در قبال دارد. یکی مسیر و جهت خدا، که کمال و سعادت را در قبال دارد و راه دومی راه شیطان هست، که هلاکت و شقاوت را دنبال می کند...اولی راه حق و دومی راه باطل می باشد.
حق همان راه خداست و باطل همان مسیر شیطان...ای بنی آدم آگاه باشید که راهی سومی و چهارمی در کار نیست!
يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ. (اعراف/35) «اي آدميزادگان ! اگر پيغمبراني از جنس خود شما انسانها به نزدتان بيايند و آيات مرا براي شما بازگو بنمايند، پس كساني كه پرهيزگاري كنند و به اصلاح بپردازند ، نه ترسي بر آنان است و نه غمگين مي ‌گردند.»
راه خدا، سبیل الرشاد، مسیر مستقیم، راه اصلاح پذیری و اصلاح آوری و تقوی گزینی به تمام معنی است.
راه خدا، راهی است که بندگی و عبودیت در حصه ای بکارگیری «اراده و قدرت» ملحوظ است.
قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. «بگو : نماز و عبادت و زيستن و مردن من از آن خدا است كه پروردگار جهانيان است.»
إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفاً وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ. (انعام/79)
«بيگمان من رو به سوي كسي مي‌كنم كه آسمانها و زمين را آفريده است ، و من ( از هر راهي جز راه او ) به كنارم و از زمره مشركان نيستم.»
راه خدا، راه قیام عدالت و ترویج آن در میان مردمان و زدودن و از بین بردنِ نابرابری و ظلم و استبداد و استثمار و استعمار و خدعه و فریب و تخدیر...از میان انسانها می باشد.
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ.(حدید/35)
«ما پيغمبران خود را همراه با دلائل متقن و معجزات روشن ( به ميان مردم ) روانه كرده‌ايم ، و با آنان كتابهای آسمانی و موازين ( شناسائي حق و عدالت ) نازل نموده‌ايم تا مردمان ( برابر آن در ميان خود ) دادگرانه رفتار كنند . و آهن را پديدار كرده‌ايم كه داراي نيروي زياد و سودهاي فراواني براي مردمان است.»
بعثت پیامبر اسلام
در برهه از تاریخ، به موجب انتخاب راه دومی و اختلاط راه اولی و دومی بشیریت با جهل و خرافات و نابرابریها و طبقات و استثمار و استثمار و سایر انحراف و فساد فکری و عقیدتی و اجتماعی و با انواع مظالم و مظایر آن دست و پنجه نرم می کرد؛ در آن جامعه دیگر ارزش های اخلاقی و انسانی به یکبارگی پایمال شده بود. در این زمان خداوند دانای توانا مردی را از میان انسانها و از ملت عرب بنام محمد امین صلی الله علیه وسلم که دارای روح بسیار بزرگ بود، انتخاب و مبعوث نمود و به همراه او کتاب هدایت و رحمت را که قطعا هادی راه صلاح و فلاح (راه اولی) بود نازل نمود.
از میان مردمانی که پیامبر اسلام بسوی آنها مبعوث شده بود، یک تعداد قلیل شان که تشنه ای حقیقت و هدایت بودند ایمان آورند و با وی تعهد نصرت دین خدا را بستند و پس از آن با جان و مال خویش در این راه مجاهدت و جانبازی نمودند؛ آنها مجاهدت و جانبازی خویش را به صحنه ای باز اجتماعی و جنگی و فکری کشاندند و به قدرت اندیشه و ایمان مسلکی و مبارزه با ظلم و استبداد و خرافه پردازی های مذهبی و سیاسی و قومی و نابودی سنت های جاهلی و ساقط شدن ارزرش های کهنه ای نژادی و حکومتی و خانوادگی و بالآخره شکستن کنگره های قصور قیصر ها و خسروها و اطفاء ی آتش ها و آتشکده های دروغین ضد مردم و شکستن بت های تبعیض و تضاد طبقاتی و قبیله ای و ملی و آزاد کردن توده ها از استبعاد زمینی و بالابردن ایشه هایشان به رفعت حریت و برابری و عزت خدایی و ویران کردن طبقات روحانی و اشراف درباری و امپراطوری های جهانخور و رهایی ملت ها از حکومت های فرعونی و استقرار ارزشهای نوین انسانی، و بالآخره مبارزه ای اجتماعی و اصلاح زندگی بشری، نه تنها به زندگی مادی و بنای جامعه ی مقتدر اقتصادی و سیاسی و غنای فرهنگی و اخلاقی و رشد مدنیت و رفاه این جهان رسیدند، بلکه در عین حال خود به عنوان فرد در این کشاکش های ایدئولوژیک و انجام رسالت های سنگین و سازنده ای اجتماعی رشد اخلاقی نیز یافتند و به تقوی و تزکیه و صلاح روحی و پاکی احساس و استغنای و صبر وفضیلت دست یافتند...آنها (خلفاء خدا در روی زمین،) زمین خدا را با جانبازی و مجاهدت و استقامت شان از دارالذلة به دارالعزة و از دارالفساد به دارالصلاح و از دارالعصیان به دارالتسلیم و از دارالخوف به دارالامان و دارالسلام و از دارالعداوة والبغض به دارالمحبة و دارالعشق و از دارالاستبعاد به دارالحریة و از دارالضلالة به دارالهدایة و از دارالجهالة به دارالعلوم والفرقان...تبدیل نمودند و یک بار دیگر به فرشتگان و شیاطین معترض عملا ثابت ساختند که واقعا انسان می تواند خلیفه ای خدای مؤمن (امن دهنده) و عادل و غفور و رحیم وعزیز و حکیم در روی زمین باشد و از عهده مسئولیت خلافت به خوبی بدر آید.
با رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وسلم و با وفات و شهادت بزرگان صحابه از یک طرف، و از طرف دیگر، با داخل شدن گروه گروه مردمان به اسلام و عدم کفایت مصلحین و تربیه کنندگانِ تربیه شده و تزکیه شده برای فوج عظیم مسلمانانِ نومسلمان، و همچنان با ظاهر شدن چهره های منافقین در عرصه ی سیاست و تصمیم گیری های امت، امت اسلامی آرام آرام از راه اولی –راهی که پیامبر اسلام و اصحاب ایشان پیمودند- به راه دومی تمایل و گرایش پیدا کردند و تا مدتی در راهی میان راه اولی و دومی ماندند، راهی که بدون شک افراد امت، مسلمان و مؤمن بودند اما نه آن شکل که اسلام و ایمان تقاضا دارد یعنی نه به شکلی که آنها میتوانستند با اتحاد و اتفاق و همدیگر پذیری مستحکم، روش خلافت محمدی و زندگی نبوی را در سطح حکومت و ملت حفظ می کردند، و وحدت اسلامی را از چند پارچه گی نجات می دادند، و همان امنیت و سلامت و عدالتی را که پیامبر اسلام آورده بود، به بهای کم نمی فروختند. دیگر اکثریت مسلمانان چند دهه ی بعد از رحلت پیامبر، مسلمانان اولی و رسیده! نبودند. (البته از میان مسلمانان نو ایمان که تعداد شان هم خیلی زیاد شده بود). این تحولات عظیم، در نیمه قرن اولی شخص جاهلِ خودخواه و ظالمِ متجاوز را بنام «یزید» روی صحنه ای سیاست آورد و امورات سیاسی، نظامی وفکری و اجتماعی امت مسلمه بدست وی تفویذ گردید. این شیوه ای حکومت بدست این گونه فردی که از راه اولی عدول کرده بود، واقعا معضله ی بزرگی را بوجود آورد. این معضله ای بزرگ امت عظیم اسلام را تهدید به رکود سرمایه های ای فرهنگی و فکری و منابع ثروت انسانی و فضایل اخلاقی اسلامی و دستآورد گذشتگان می کرد. این گونه خلافت تحت زعامت خلیفه ی همچون یزید، بدون شک، جهان اسلام را بار دیگر بطور نسبی بسوی فساد و نابرابری ها و استعباد زمینی و تفرقه ها و ذلت و فقر و...می کشاند با فرق اینکه در رأس حکومت ناسالمی که قبل از بعثت پیامبر وجود داشت، زعیمان اش هم در عمل کافر و فاسق و ظالم بودند و هم بنام. اما اینها به نام مسلمان و مؤمن و در عمل، ظالم و فاسق! آنها بنام هیچ دین آسمانی و مذهب و مکتب فکری بر شانه های مردم سوار نبودند اما اینها بنام دین و اسلام از مردم جبرا برای مشروعیت حکومت استبدادی خود بیعت می گرفتند. بنابرآن، قیام در برابر این نظام و اعلان بدبینی و انزجار از آن و در برابری آن سر تسلیم در ندادن برای امت اسلامی کم مشکل نبود! در برابری نظام مستبد کفری و غیراسلامی قیام و سرپیچی بسیار آسان تر از آن بود که با حکومت یزدی سر تسلیم درندهی، چون پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم همراه اصحاب شان عملا بر علیه حکومت های کفری و جامعه های جاهلی و باطل پرست مبارزه وقیام کرده بودند. قیام و مبارزه و اظهار انزجار و تنفر و بدبینی در برابری حکومت ظالم و ناعادلی که حاکم آن از آدرس اسلام و خدا سرپرستی مردم را بدست می گیرد و بنام خدا می کشد و بنام خدا و با فتوی های اعجازانگیز و توجیه و تحویل ها حرامی را حلال می کند و حلالی را حرام، خیلی سخت و ناممکن به نظر می رسید. صرف اشخاصی از عهده این مهم بدر می آمدند که از پشتیوانه ی بزرگ ایمان و خداشناسی و اسلام شناسی و پیامبرشناسی برخوردار بودند. در برابر این گونه نظام تنها کسانی مبارزه و قیام می کنند و سر تسلیم به پیش پای حاکمان آن گونه حکومت و خلافت! نمی سپارند که راه اولی –راه خدا- را به خوبی تشخیص کرده باشد و راهی اولی را بادومی مکث نکرده باشد.
از آن گونه حکومت صرف کسانی اظهار انزجار و تنفر می کنند، که از مسئولیت ایمانی و وجدانی خود در قبال مردم و جامعه و تاریخ و خدا آگاه باشند. صرف کسانی از بیعت با آن گونه نظام شانه خالی می کردند که بهره ی از تقوی و تزکیه و رعب و ترس خدا و عشق به عدالت و انسانیت داشته بودند. بلی از میان مؤمنان و مسلمان صرف تعدادی انگشت شماری بودند که عملا حکومت یزدی را در سرزمین های اسلامی نمی پذیرفت و از بیعت با وی اگر چه منجر به از دست دادن جان و مال و فرزند شان می شد، شانه خالی کردند و بیعت با آن گونه حکومت را خیانت بزرگ به خدا و عدالت و حق و انسانیت می شمردند.
«حسین شهید» با فدا و قربانیِ جان خویش و جان 72 تن از دوستان و نزدیکان و اعضای فامیل خویش و با ایثار تمام داشته های خود ثابت ساخت که حکومت و خلافت اسلامی در جای خود باقیست. حکومت اسلامی، همانا حکومتی هست که پیامبر اسلام و خلفای راشیده به تمثیل گذاشتند، نه حکومت یزدی. هر گونه سیستم سیاسی اجتماعی که در تضاد با حکومت محمدی باشد دال بر حکومت اسلامی و ملت اسلامی نمی کند اگر چه در رأس آن مسلمان زاده و صحابه زاده ی هم باشد. حکومت اسلامی یعنی زندگی اسلامی، عدالت و انسانیت و وحدت و عشق و محبت و ایثار.
قربانی و جانبازیِ حسین نواسه ی پیامبر بزرگ اسلام تا ابد رمز آزادی خواهی و استقلال طلبی باقی خواهد ماند. بعثت پیامبر اسلام تا رحلت شان، نشان موهبت بزرگ خدا برای جهانیان و بخصوص مسلمان بود که بهیچ وجه نمی شود بدان قدر قائل شد، اما قربانیِ حسین علامه ی است برای امکان تجدید این موهبت الهی در هر زمان و در هر مکان برای امت اسلامی و جوانان مسلمان. حسین شهید به بازماندگان خویش تا ابد، تذکر داد اینکه اگر محمد صلی الله علیه وسلم وفات نموده، روح و پیام و مکتب وی هرگز نخواهد مرد این ما هستیم که با عدم مسئولیت پذیری خود، پیام و مکتب و برنامه و ایدیولوژی اسلامی را در قالب مرده می اندازیم!
حسین شهید برای پیروان خود عملا هدایت داد، که برای زنده ماندن و پیاده شدن برنامه ای ربانی که متضمن فلاح و رستگاری دنیاوی و اخروی است، جوان مسلمان باید –اگر ضرورت باشد- از ایثار وقربانیِ جان و مال و زن و فرزند...دریغ نورزند.
حسین شهید، تا ابد برای مستشرقین و اسلام ستیزان و آتیستها و بیخدایان که همیشه اسلام و تاریخ اسلام را به چالش می کشند، چلند داد که حکومت یزدی و حکومتهای هم همانند آن که در آینده ی دور ونزدیک به میان می آید، دلالت به حکومت و نظام اسلامی نمی کند، و شما با نقد کارکردهای آنها، دین اسلام را به باد نقد ندهید، و کارکردهای آنها را از آدرس اسلام نشمارید و با استفاده از خلای آنها، به اسلام و تاریخ اسلام نه تازید. بدانید و آگاه باشید که حکومت یزدی، حکومتی محمدی و اسلامی نبود اگر می بود نواسه ای پیامبر، نواسه محمد صلی الله علیه وسلم که سمبل اطاعت و تسلیم است، از فرمان وی سرپیچی نمی نمود برعکس با او بیعت می کرد و در امر حکومتداری و سیاست همکار خوبش می شد. اگر آن حکومت، حکومت اسلامی می بود، پس خون حسین نواسه پیامبر در راه باطل و راه معصیت و سرکشی و شورندگی ریخته است، و این بر همه گان هویدا است که حسین کسی نیست که از او امر مستحبی ترک شود و یا از او گناهی دانسته از روی تعصب و خودخواهی سر زند پس چه رسد به این که او دست به این کار ضداسلامی بزند....
روح حسین شهید، که مشعر ایثار و قربانی جان و مال و زن و فرزند در راه خدا که این قربانی مقرون با علم و آگاهی و هدفمندی و عشق و علاقه ی درونی انجام شد، به پیروان خویش گوشزد می کند که: راه حسین، غم خوردن و به ماتم نشستن نیست، بلکه راه حسین راهی عشق و لبیک و بندگی است. راه حسین خون ریزاندن بی مورد و بی هدف و ناآگانه ی سطحی بینانه نیست بلکه راه حسین، راه ریختاندن خون به پای هدف های بس والا و سترگ همراه با علم و آگاهی کامل می باشد. راه حسین راه به اسارت گرفتن و به زنجیر زدن سینه ها و شانه ها و جاری ساختنِ خون از آنها نیست، بلکه مکتب حسین، مکتب التهام و پیوستن زخم های بدن و سدّ مجرای ریزش خونهای که در راه خرافات و هوس ها می ریزد می باشد....
و صلی الله علی خیر خلقه محمد و علی آله و اصحابه محمد.

کانون علمی- فرهنگی ربّانی...
ما را در سایت کانون علمی- فرهنگی ربّانی دنبال می کنید

برچسب : سوالات چهارگزینه ای حماسه حسینی, نویسنده : abdullahrashida بازدید : 174 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 14:32