شکرگذاری ممیزه ای وجودی انسان

ساخت وبلاگ
شکرگذاری وقدردانی سرشته ای وجود انسان است. شخص کافرِ خدامنکرِ جاحد، وقتی، فردی از افراد بدو احسانی میکند، احسانی هر چند کوچک، مثلا در هنگام نیاز مشکلات اش را مرفوع می سازد یا چیزی مفقودی اش را که بدو خیلی تمایل دارد، برایش مسترد می کند، یا باعث می شود تا از مصیبتی امان یابد، از وی از وجود و از تهِ دل اظهار سپاس می کند، حتما می گوید: تشکر. ببخشید. خیر ببیند. ممنون احسان تان.
به این مفهوم، خدا مستحق تر از هر کس است که از او رویهمرفته سپاسگذاری و قدردانی شود؛ تمام هستی و وجود ما از او اوست، اگر کسی لبخندی به ما می زند بدون شک، رحمتی است که مصدری اولی و اصلی خداست، هر لحظه دست و پا و چشم و گوش، مافیهای زمین از میوه جات و خوراک و پوشاک و مسکن و حکومت و قدرت و اراده و همه و همه از خداست؛ اگر فرض به این باشد که دست جاندار باشد هرگاه کاری از کارهای ضروری و یا غیرضروری ما را مرفوع میساخت یک تشکری حتما می کردیم و از احسانش قدردانی می نمودیم. و یا هر عضو دیگر و هر عنصر و مرکب دیگر روی زمین...
اما شخص کافر و بی ایمان چرا از احسان نعمات بی حساب خدا حتی یک بار هم سپاسگذاری نمی کند؟
یا به عبارت دیگر، چرا منکرین و جاحدین و کافران ایمان نمی آورند و احسان خدا را سپاسگذاری نه، که تصدیق نمی کنند و مؤمنان و خداباوران تقوی که یک شکل عملی از شکرگذاری است، پیشه نمی نمایند (فاتقوا الله لعلکم تشکرون..تقوی خدا را دارید تا باشد که شکرگذاری (احسانات) او کرده باشید)؟
و چرا انسان شکرگذاری را که سرشته ای وجودش است در برابری کوچکترین کاری افراد و اشخاص تصدیق می کند و در برابری ذاتی که او منبع خیر و احسانات و نیکویی ها است و تمام خیر حقیقتاً از جانب اوست اگرچند مجازا و وسیلةً از جانب بنده ای از بندگان او است، تکذیب می کند و ناسپاسی و نمک حرامی؟
این پرسش ها را می توان در حدیثی پیامبر ص که دلالت می کند، که امانت داری ( ایمان و تصدیق خدا، شکرگذاری از او، حقگرایی، عدالت، مسئولیت پذیری و رعایت هر نوع آداب انسانی) سرشته ی فطرت انسان می باشد، و این امانت داری بوسیله قرآن و سنت تقویه می شود، و یگانه چیزی که این امانت را ضایع می سازد برای شخص کافر و جاحد، تاثیر پذریری از محیط آلوده و ناپاک غیرخودی خود انسانی است و در مسلمان دوری با قرآن، و همرنگ شدن و سازش با زمانه و رسومات و عرف های ضدانسانیی جامعه، و همنشینی و همصحبتی با با مردمان مسلمان بد! و غافل از خدا می باشد.
از حُـذ َ یـفـَه (رَضِیَ الـلهُ عـنهُ) روایت است که گـُـفـت: پـیغُـمبـرخُـدا(صَلـَّی اللهُ عَلیهِ وَآلِـهِ وَسَلـَّمٌ) برای ما دو حـدیث راگـُفـتـند، یکی رادیده ومُـنتظر دیگری میباشم، فـرمُـودند:﴿ امـانـت دردل مَـردُم نازل گـردید، و بـعد از ان قـُرآن وسـپـس سُـنت را دانـسـتند﴾. وباز در مورد ازبین رفتن امـانـت صُحبت نموده و فـرمُـودند:﴿[وقتی می آید] که شخص میخوابد، وچون از خواب بیدار میشود، امانت ازدلـش گرفته شده وجُـز اثر اندکی ازان باقی نمیـمـاند،و باردیگر خوابیده وچون از خواب بیدار میشود،بازهم امانت ازدلـش گرفته شده وچـیزیکه ازان باقی مـیماند مانند اثری است که از آبـله به اثر سوختگی دست باقی مـیمانـد، وکمتر کسی از مردم راخواهی دیـد که درمعامله وخـرید وفروش امـانت را مـراعات نمایند،تاآنجاکه مردم
بـیکدیگر مـیگـویند: درفـلان قـوم یک نـفر امین پیدا میشود، وچه بساگـفته میشود که فلان شخص چقـدر هُـشیار است، ویا چقـدرفـهـمـیده است، ویا چقـدر چالاک است، ولی افسوس که دردلـش ذرۀ از ایمان وجود ندارد﴾. حُـذ َ یـفـَه (رَضِیَ الـلهُ عـنهُ) مـیـگـویـد:روزگـاری بود که در خـرید وفروش فرقی بین این وآن نبوده وبا هرکسی مـعـامله میکردم، اگر مُسُلمان بودبامن باساس اسلام مـعـامله میکرد، واگر نـصرانی بود از وی ضامن مـیگرفـتم، ولی امـروزجُـز با فلانی وفلانی مـعـامله و خـرید وفروش کرده نـمیتوانم.
( رواءالبُخاری ـــ 6497 ).
وقتی طفلی «آدم زاده ای» در محیط که در آنجا سراسر منمیت است و خودپرستی است و حرص و دنیاپرستی و بی ارزشی است و بی هدفی، و در میان مردمان قانون تنازع بقا حکم فرا است و مردم محنت زنده ماندن را می کشند و برای این که زنده بمانند، مردمان و اشیای محیط و اطراف شان را به نزاع و کشمکش و درگیری فرا میخوانند و نظام بی رحم و سرسام آور طبقاتی حاکم است که تمام ثروت جهان توسط چند تن محدود نامهربانِ سنگ دل و بی وجدان دست به دست می شود و هر چه ذخیره می کنند، حریص تر می شوند و عطش شان بیشتر، در آن محیط، ماده بت می باشد و در اطراف آن مردمان طواف می کنند و سر خود را به رسم تعظیم می تراشند و سرمایه های وجودی خود چون شاکر بودن و عادل بودن و امین و صادق بودن و حقگرایی و حق دوستی و صفا و صمیت و پاکی و شرافت و عفت و کرامت را به پای آن سر می برند و از زندگی جز نفع بردن و لذت کسب کردن بی مقدار چیزی بلد نیستند، و در جامعه ای که مردمان آن بخاطر قانونی شدن رابطه خیلی زشت غیرفطری همجنسگرایی به جاده ها سرازیر می شوند و جار می زنند که ما خواهان قانونی شدن همجنسگرایی هستیم، پا به عرصه وجود می گذارد طبیعی است در این گونه محیط عرزه و ناپاک و پلید، نمی تواند اصل خویش را حفظ دارد مگر همراه یک نیروی بزرگی چون اسلام حقیقی که آن را هم تحت نام داعش و طالب و القاعده و بوکوحرام و...به یک هیولای رعب آور و سُمبل وحشت، بی رحمی، جباریت و نمای جهل و نادانی و گم رهی می بیند و به وحشت می افتد و از آن فرسنگ ها پا به فرار می کذارد و از روی می گرداند، پس وقتی می بیند که در جهان نه الگوی ایمانداری و عشق و ایثار و محبت و رحمت است و نه اثری از آن به ناچار در حصار نامیمون ماده پرستی و خودپرستی که فضای محیط اش را مسموم ساخته است محصور می شود و بناچار از محیط ناآلوده تنفس می کند، و بعد از مدت محدودی که در محیط این چنین، پرورش می یابد و رشد می کند، با این محیط ناسالم و ناپاک انس می گیرد و با گذشت زمان اندک، سرشت و فطرت اصلی اش مسخ نه، که آلوده می شود با این صفات و ارزشهای ضدفطری اش، در نتیجه، می شود یک انسان غربی متولد و پرورش یافته ای خانواده ای مسیحی یا یهودی و یا مجوسی و یا آتیستی. پس از آن، از افکار ضدفطری مکتب خود چه بسا دفاع می کند و برای رد و نقد ایدیولوژی فطری اصلی اش کتاب ها نوشته می کند و مردمان می کشد که بعدها بنام داروین، ستالین و چرچیل و هتلر و غیره نام می کشد و جهانی می شود این است حقیقت گفتار پیامبر امّی صلی الله علیه و سلم که می فرماید: کل ولد یولد علی الفطرة فأبواه یوحدانه او ینصرونه...
-استنا، یک تعدادی از روی تحقیق و کاوش منابع، اسلام را بدون در نظرداشت چهره اسلامی که رسانه های غربی و آل سعودی به معرفی می گیرند، حقیقتا می شناسند، یا ایمان می آورند و بر خدا تسلیم می شوند و ارزش های وجودی خود را استقبال می کنند و به آغوش باز پذیرا می شود و یا دانسته، ایمان نمی آورند و جحد می ورزند و انکار می کنند این همان گفته است که خداوند می فرماید: ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة (سوره بقره)، والذین ینقض عهدالله من بعد میثاقه و یقطعون ما امر الله به یوصل و یفسدون فی الارض اولئک لهم لعنة و لهم سوء الدار. «کسانی که پیمان فطری و تکوینی خدا را می شکنند که با ایشان بسته است، و پیوندی رای می گسالند که خدا به حفظ و نگهداشت آن دستور داده است و در روی زمین به فساد و تباهی می پردازند نفره بهره ای ایشان است و پایان بدی جهان از آن ایشان است»
یعنی زشتی و ظلم و تجاوز و حد گذری و هرزه گری و تغیان و سرکشی و گناه و معصیت قلب آن ها را چنان تیره و تار ساخته است که هرگز و ابداً استعداد و شایستگی دریافت ایمان و حق پذیری وحق باوری را ندارند و میمرند در حالیکه کافر و حاجد اند و از رحمت بی انتها او محروم. موتوا و هم کفار

کانون علمی- فرهنگی ربّانی...
ما را در سایت کانون علمی- فرهنگی ربّانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abdullahrashida بازدید : 270 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 14:32